ما مرد تیرهای بلای تو نیستیم
باید که مادرت هدف میخ در شود
گنجی است عشق یار که باید به حفظ آن
چشمی کبود گردد و جسمی سپر شود
آن شب ز راه عاطفه زینب به فاطمه
می گفت کاش طفل درونت پسر شود
می گفت : دخترم ! نظر دوست خوش تر است
ای کاش هر چه هست فدای پدر شود
مادر ، میان شعله دعای فرج نمود
آری دعای سوختگان کارگر شود